اولین مسافرت ارشا به ایران (1)
وقتی که 2 ماهم بود رفتم ایران اون موقع هنوز بابا بزرگم و عمه و عمو و مامان بزرگم منو ندیده بودم و کلی خوشحال شدن وقتی که ما رسیدیم توی هواپیما هم خیلی پسر خوبی بودم فقط یه دنیا گرمم شده بود که مامانیم همه لباسامو در آورد آخه می دونین من از همون وقتی که کوچولو بودم خیلی گرمایی بودم توی هواپیما هم همه ی مسافرا که از کنارم رد می شدن کلی نگام می کردن و از مامانی می پرسیدن مه چند ماهم هست و اسمم چیه آخه خیلی خوشجل بودم گیگه بعد که رسیدیم عمو فرهاد اومده بود دنبالمون اول که دیدمش یه کم غریبی کردم آخه تا حالا ندیده بودمش ولی بعدش عاشگش شدم چون خیلی مهربون بود. بعد رفتیم خونه مامان اختر و خلاصه من اونجا هم کلی دلبری کردم و کلی هوادار پیدا کردم . فرداش هم رفتیم خونه مامانی و بابایی مامان کتی اونجا باباییم جلوی آسانسور منتظرم بود و قتی داشت مامانیم و می بوسید همش هواسش به من بود اخه می دونیم اونم خیلی عاشگمه. اونجا کلی بهم خوش می گذشت و همه از من عکس می گرفتند تند و تند و روی صفحه موبایل همه فقط عسکای من بود. حالا چند تا از اونا اینجاست.