ارشاارشا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

ارشا پسری قند عسلی

یک روز خوب در BRIGHTON

1392/5/14 2:44
نویسنده : mamane arsha
3,608 بازدید
اشتراک گذاری

امروز رفتیم  BRIGHTON که یک شهر ساحلی خیلی قشنگ بود رفتیم که ارشا هم بری آکواریوم رو ببینه هم اینکه بره لب ساحل آب بازی کنه یا حتی اگر هوا مناسب بود بره شنا کنه توی دریا اول از آکواریوم شروع کردیم وقتی رسیدیم که خیلی قشنگ بود ولی آقا ارشا اول دست کرده بود توی جیبش و آروم آروم راه می رفت هی می گفتم مامانی جون عجله داریم اصلا حرف گوش نمی کردی اینم عکست که اینجاست.

 

 وقتی هم که رفتیم خرچنگ و ستاره دریایی و گرفتی دستت داشتی خفه شون می کردی هی می گفتم مامانی جون بسه می گفتی نه بازم بگیرم یه جا هم رفته بودی سراغ سفره ماهی و هی می زدی توی سرش وقتی رفتیم سوار قایق شدیم که کف قایق از شیشه بود و کوسه و لاک پشت های بزرگ رو از اونجا می تونستی نگاه کنی خیلی ذوق می کردی و همش می گفتی مامان جون چقدر ماهی بزرگه از کف قایق هم تکون نخوردی.

ارشا و بابا فرزا د در تونل آکواریوم

 

اینجا هم که ارشا داریه دوباره یک ستاره دریایی دیگه رو شکار می کنه 

 


 

ارشا وقتی سفره ماهی دیده و دست زده بهشون و هیجان زده شده 


 ارشا می دونست که این خرچنگ بیچاره دستش بسته شده هی می گرفتش چشمک

 اینجا هم توی قایق هستیم و این ماهی های بزرگ رو ارشا می بینه و ذوق می کنه

 اینجا ارشا می خواد سفره ماهی رو به زور بگیره توی دستش 

 خلاصه بعد از دیدین Sea life centre حسابی گرسنه شده بودیم و رفتیم ناهار خوردیم و رفتیم لب دریا که شما آب بازی کنی ولی تا پات رو گذاشتی توی آب خوشت نیومد و گفتی مامانی جون سرده خلاصه تنها کاری که کردی فقط سنگ از روی زمین برمی داشتی و می انداختی توی آب همین 

 


 

 

 اینجا بابا فرزاد داره راضیت می کنه که بری توی آب ولی حریفت نمیشه اصلا

 

 خلاصه وقتی حسابی سنگ بازیت تموم شد و گرمت شده بود و خسته بودی رفتیم یک جای قشنگ که پر از قایق های تفریحی بود و اونجا هم شما یک کم استراحت کردی و بستنی و خوردی خستگیت در رفت 

ارشا و بابا فرزاد کنار قایق های تفریحی 

بعد از دیدن اینجا رفتیم که شما یک کم بازی کنین اول که سوار اسباب بازی نمی شدین بعدشم که سوار می شین دیگه پیاده نمی شین من نمی دونم چیکار کنم آخه از دست تو پسر خوشگلم.

 

وقتی با زحمت از ماشین پیاده شدین رفتیم یک جای خوشگل که همه پینگ پنگ بازی می کردن شما هم کارتون این شده بود که می رفتی و توپها رو جمع می کردی و حسابی خوشحال بودی ولی حسابی خسته بودی 

 

عصری رفتیم یک پارک قشنگ که شما به جوجوها غذا بدی و خودت هم غذا بخوری که من دیگه اونجا ازت نتونستم عکس بگیرم چون همش راه می رفتی و یک جا نمی تونستم نگه دارمت .

غروب اومدیم کنار اسکله که خیلی قشنگ بود ولی شما دیگه حسابی خسته بودین و اصلا دلت نمی خواست راه بری 

اینم گل پسرم و باباییش کنار اسکله تفریحی 

 

 

وقتی همه جار رو خوب دیدیم برگشتیم و لب دریا نشستیم و شام خوردیم ولی شما همچنان علاقمند به سنگ جمع کردن و چیدن روی زیرانداز بودی با این که خیلی خسته بودی ولی خیلی خوش اخلاق و آقا تا آخر شب ما رو همراهی کردی عزیزم بعد هم که داشتیم برمی گشتیم توی راه خوابت برده بود. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان شايان
14 مرداد 92 8:25
عزيزم عكس اولت محشره خوش تيپ


مرسی مامان مهربون شایان جون
مامان شايان
23 مرداد 92 7:30
مامي كجاييييييييييي باز كه تنبل شدي بيا و از ارشا جون عكس بزار
مامان شايان
2 شهریور 92 13:51
مامان بيا ديگهههههههههههههههه
مهسا
21 دی 92 15:14
وااااای چه خوشتیپ و بامزه ای شما... فدای تو نی نی خوشگل..
مامان مطهره
26 آبان 93 17:30
ان شاالله همیشه به سفر سلامت باشه پسر گوچولوتون و شاد