حرف های مامانی کتی با گل پسرش
ارشای گلم پسرک دوست داشتنی و امید زندگیم امروز وقتی دوباره نشستم که وبلاگت رو ببینم متوجه شدیم که مدتی طولانی است که برات هیچی ننوشتم از روزهای قشنگی که با تو دارم از شیرین زبونیات و از خاطرات خوشی که در کنارت دارم خیلی ناراحت شدم احساس کردم که این حق رو داری که بدونی وقتی کوچولو بودی چه روزایی داشتی و شاید هم این وبلاگ برات انگیزه ای بشه که فارسی نوشتن و خواندن رو زود یاد بگیری به خودم و خودت قول دادم که خیلی زود وبلاگت رو به روز کنم و خاطرات شیرین با تو بودن و بزرگ شدنت رو حتما دوباره برات بنویسم. به اندازه تمام دنیا دوست دارم مامانی جون پس دیگه الان باید بگی هووورررررررررراااا من دوباره اومدددددممممممم
کتایون مامانی ارشا 2013/07/31
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی