ارشا وقتی میره سلمونی
وقتی موهات بلند میشه من غصه عالم می آید روی دلم چون می دونم که از آرایشگاه رفتن متنفری و همش گریه می کنی در تمام مدتی که موهات رو دارن کوتاه می کنن من و بابایی هم که باید حرص بخوریم و عصبی بشیم تا موهات کوتاه بشه 1000 ماشاا... رشد موهات هم که اینقدر زیاده و خوبه که نگو دیگه خیلی که دیر بشه هر 2 ماه یک بار باید بریم آرایشگاه امروز هم دیگه تصمیم گرفتیم که ببریمت از خونه که داشتیم می رفتیم بیرون شما مثل همیشه شاد و خوشحال فقط می گفتی د.د.د. بابایی از قبل رفته بود و وقت گرفته بود و موهای خودش رو هم کوتاه کرد تا ما برسیم خلاصه تا نشستی بغل بابایی و آقای آرایشگر شروع کرد موهاتو با اسپری خیس کردن شروع کردی به گریه کردن جیغ می کشیدی و گریه می کردی نمی دونی چقدر عصبی میشم چون تو اصلا اهل گریه و داد و بیداد نیستی می دونم که چقدر می ترسی و عذاب می کشی ولی چاره نیست مامانی جونم به جاش بعدش اینقدر خوشگل می شی که نگو دلم برات دیگه بیشتر ضعف میره عزیز دلم.
اینجا خونه هستیم و هنوز بیرون نرفتیم
اینجا هم توی آرایشگاه و وقتی که موهات رو کوتاه می کردن
حالا ارشا نگو یه دسته گل تر و تمیز و تپل مپل